ارتباط فرهنگ با تمدن انسانی
بعضی از دانشمندان جامعه شناسی به این باور اند که فرهنگ معادل است با بيان حالات زندگي (ايدئولوژي، دين و ادبيات).
تمدن نيز عبارت است از تشكل جامعه و نظام و كنترل شرايط اجتماعي (تكنيكها و سازمانهاي اجتماعي). ویا ، فرهنگ را به ارزشهاي اجتماعي و تمدن را به واقعيتهاي اجتماعي مربوط ميداندو بعضی از آنها تمدن و فرهنگ را چنين تعريف ميكنند: «تمدن عبارت است از تشكل همآهنگ انسانها در حيات معقول با روابط عادلانه و اشتراك همهي افراد و گروههاي جامعه در پيشبرد اهداف مادي و معنوي انسانها در همهي ابعاد مثبت، [ولي] فرهنگ عبارت است از شيوهي انتخاب شده براي كيفيت زندگي كه با گذشت زمان و مساعدت عوامل محيط طبيعي و پديدههاي رواني و رويدادهاي نافذ در حيات يك جامعه به وجود ميآيد». اين تعريفها در صددند كه بين تمدن و فرهنگ، تمايز قايل شوند، ولي اين تمايز تنها در تعريف است و در واقعيت امكانپذير نيست ؛ زيرا انسان در جامعه زندگي ميكند و تمدن نيز در بستر جامعه محقق ميشود. از سوي ديگر، تمدن بدون مبنا و زمينهي قبلي ايجاد نخواهد شد، بلكه همانا مبناي تمدن فرهنگ است. براي مثال، معارف قرآن مجيد، سنت رسول اكرم ص و سيرهي عملي پيشوايان اسلام، عناصر فرهنگ اسلامي را تشكيل ميدهد و اين عناصر مثل روح در كالبد تمدن اسلامي حلول كرده است. بنابراين، تمدن و فرهنگ در يكديگر تأثير و تأثر متقابل دارند و فرهنگ زيربناي تمدن به شمار ميرود.
در تأثير متقابل اين دو بايد دانست اگر پيشرفت تكنولوژي را از مصاديق تمدن بدانيم، خواهيم ديد كه با ورود اين ابزار بهديگر كشورها، افزون بر بُعد مادي، خواه ناخواه در فرهنگ بومي اين كشورها نيز اثر گذارده است.دراين صورت، تمدن و فرهنگ، مكمّل يكديگرند. به نظر ميرسد كه تمدن به معناي رفتارها و اعمالي باشد كه به محصول مادي فعاليتهاي اجتماعي باز ميگردد؛ مثل هواپيما، و تكنولوژي. در مقابل، فرهنگ به آفرينش محصولات اخلاقي و عقلاني در مسير حيات معنوي نياز دارد. آفرينشهاي ديني، هنري و فلسفي در كيفيترين شكل ممكن، در آفرينشهاي معنوي جلوهگر ميشود.انديشمند ديگري، تمدن را مجموعهاي ميداند كه حاصل فعاليتهاي ذهني آدمي است و ابعاد گوناگون زندگي جمعي را تدبير و تسهيل ميكند. در نگاه او، تمدن، سازندهي شخصيت و هويت افراد يك ملت يا جامعه در مقطع تاريخي و منطقهي جغرافيايي است. اساسا هر تمدني بر پايهي پيشينههاي تاريخي ـ اجتماعي، پيشگمانههاي معرفت شناختي، هستي شناختي، انسان شناختي، جامعهشناختي خاص و مشتمل بر فرهنگ و آداب و رسوم و هنر و ادبيات و نظام اجتماعي مخصوص به آن، استوار است.
كوتاه سخن اينكه، فرهنگ روح تمدن است. فرهنگ را نميتوانيم از انديشهي ديني و دين جدا كنيم. دين هم روح فرهنگ است. دين را هم نميتوانيم از گوهر ايمان مذهبي جدا كنيم. روح دين، ايمان مذهبي است. مقولهي فرهنگ و تمدن به عنوان ميراث مشترك بشريت، دربرگيرندهي ابعاد اجتماعي، تاريخي و سياسي ملتهاي گوناگون است. اين دو مقوله، ارزشها، هنجارها، روشهاي فكري و اصول پذيرفته شده و نهادمندي را دربرميگيرد كه نسلهاي پيدرپي هر جامعه، بيشترين احترام و اهميت را براي آنها قايلاند. جوامع گوناگون همواره تحت تأثير فرآيندهاي فرهنگي و تمدني قرار داشتهاند. فرهنگ و تمدن نيز در طول تاريخ از كاركردهاي اجتماعي و تاريخي ملتها تأثير پذيرفته است. بنابراين، هرگونه تغيير و تحرك اجتماعي كه دربردارندهي تبادل و تعامل فرهنگهاست، به وسيلهي فرآيند فرهنگي و تمدني تحقق مييابد. هر تمدن در جريان شكوفايي خود، به تدريج نهادها و زيرساختهاي اصلي فرهنگي، سياسي اجتماعي، اقتصادي و علمي متناسب با خود را ايجاد ميكند. تمدن بر اساس انديشه، بصيرت و فرهنگ، خود داراي ظرفيت ويژه و از پيش تعيين شده است.پس فرهنگ و تمدن دو پديدهي درهم تنيدهاند كه به دليل تحولات جديد و اختلاف در ضريب تحريك بين آنها، نوعي نابرابري نسبي در پويايي آنها پديد آمده و بين آنها فاصله انداخته است. بر اين اساس، براي حل مسايل ناشي از تمدن جهاني، راهي جز بهرهگيري از ارزشهاي سازندهي فرهنگهاي متفاوت نيست. در نتيجه، وقتي مسألهي گفتوگوي تمدنها مطرح ميشود، خودشناسي و خودسازي فرهنگي و اجتماعي، نخستين گام در مسير تحقق اين گفتوگو خواهد بود. فرهنگ و تمدن از جمله مفاهيمي هستند كه گسترهي تاريخي آنها به درازاي تفكر اجتماعي انسانهاست و همانند درخت پربار، در اولين نهاد جامعه و زندگي بشريت، ريشه دارند.
نویسنده: مهریه فیضی
خبرگزاری حاما