مهدی مجاهد (مولوی مهدی)، جزو معدود فرماندهان هزارهتبار و شیعهمذهب طالبان بود که در یک دههی اخیر، چالشهای جدی نظامی را فراروی حکومتهای محلی دولت جمهوریت .در مرکز و شمال افغانستان ایجاد کرد و یکی از فرماندهانی بود که در سقوط ولایات شمال و مرکز به نفع طالبان نقش کلیدی بازی کرد
نویسنده: فریدون فرهیخته
اگر چه مولوی مهدی، از اول تافتهی جدا بافتهی به هزار و یک دلیل در ساختار تشکیلاتی طالبان بود؛ ولی داعیهی فرا قومی و مذهبی بودن طالبان، به نحوی حضور مولوی مهدی و صدها نظامی (هزاره ـ شیعه)ی او را زیر پرچم سفید طالبان، با عنوان درشت «کاروان امیر مولوی مهدی مجاهد» معنا دارتر میکرد.
مهدی مجاهد، زمانی در محراق توجه قرار گرفت که ریاست استخبارات ولایت بامیان سهمش گردید، ریاست استخبارات بامیان جزو کلیدیترین ریاستهای حوزه یا زون مرکز است که به نحوی نفوذ سیاسی ـ نظامی مولوی مهدی را روی زون مرکز تثبیت میکرد و دست مهدی را در ولایات مرکز بازتر میساخت.
این جا بود که مولوی مهدی مجاهد به نحوی به یارگیری گسترده روی آورد و در نبود رهبران سنتی جامعهی هزاره و شیعه، هوس رهبریاش گل کرد و «خار مزاحم سر راه» برای شماری از سیاسیون هزاره ـ شیعه در حوزهی مرکز گردید.
توطئهها برای ترور مولوی مهدی، در بامیان پاسخ نگفت؛ ولی تلاشها برای زیرکشیدن مهدی از ریاست استخبارات بامیان نتیجه بخشید و پروژه سبوتاژ مهدی توسط خودیها سرعت گرفت و مولوی توسط رهبری طالبان به کابل فراخوانده شد و بازیها در کابل طوری مهندسی شد که مهدی در تقابل بیشتر با امارت طالبان قرار بگیرد و در نبود یک اطاق فکر در اطراف مهدی برای فروکش ساختن التهاب اوضاع، رقبای مهدی اوضاع را شلاق کشید و وضعیت از کنترول مهدی بیرون شد و بالاخره مهدی شبانگاه از کابل به زادگاهش فرار کرد.
طالبان، نمیخواستند تنها فرمانده مطرح شیعه شان را حذف فزیکی کنند و براساس یک سری اطلاعات مغفول که خودیها برای مخدوشکردن چهرهی مهدی نزد طالبان حواله کرده بودند به دنبال مهار مهدی با زیر نظر داشتنش در کابل بسنده کردهبودند.
اما رفتن مهدی؛ در بلخاب قافیهی بازی را عوض کرد و گرگهای منزوی سیاسی هزارهها و شیعه، دور مهدی را احاطه کردند که هر کدام شان به تنهایی برای طالبان یک هدف و یک تهدید جدی بودند.
یکی ازاین اهداف طاهر زهیر، وزیر و والی اشرف غنی در بامیان بود که جزو مهندسین طرح مقاومت بلخاب در مقابل ماشین جنگی طالبان و طالبانی که مست از بادهی فتح بودند و هیچ دژی مستحکمی مانع پیشروی شان نمیشد و چون سونامی موانع را از سر راه شان برمیداشت به شمار میرفت.
تابلو شدن یک شبهی مهدی، در محافل داخلی و خارجی، مارهای درون آستین مهدی را فعالترکرد و با در خطر دیدن منافع کلان شخصی و دورنمای سیاسی شان با مشورههای غلط و تشویق مهدی، به نه گفتن متواتر به روی مولوی عبدالله «سرحدی» و انعام الله «سمنگانی» باعث شد که بستههای تشویقی طالبان در راستای مهار بلند پروازیهای و پایین کردنش از خر شیطان، روی دست شان بماند و تاجایی بازی کش پیدا کند که حذف مهدی، برای طالبان حیثیتی شود.
بعد از جنگ بلخاب و متواری شدن مهدی، به کوه پایههای این ولسوالی مارهای درون آستین مهدی، در تلاش شلیک آخرین تیر خلاص به مهدی شدند و بالاخره در یک تبانی پیچیدهی استخباراتی مولوی مهدی را از سر راه شان برداشتند.
تمام قراین حالیه و مقالیه نشان میدهد که مهدی قربانی یک توطئهی پلید درون هزارگی ـ شیعی شد و رد پای طاهر زهیر، در پشت این توطئه و کشاندن مهدی، به قتلگاه از همه پررنگتر است.